برای بخش خوبی از زندگی من ، من در مورد رونق و شلوغی های بزرگ تاریخ - حباب دریای جنوبی ، شیدایی لاله ، تصادف در سال 1929 خواندم - اما در اواخر دهه 1990 ، من می دانستم که سرانجام حباب من آمده است.
من دو عشق در زندگی خود داشته ام: یکی بورس سهام ، دیگری روانشناسی. هیچ اتفاقی نمی افتد بدون اینکه مردم تصمیم بگیرند. حتی حباب ها ارزش صحبت کردن در مورد آنها را ندارند بدون اینکه روانشناسی را که آنها را به وجود آورد ، صحبت کنند. حالات بازار نه تنها قیمت سهام بلکه بر ثروت تجارت را تحت تأثیر قرار می دهد.
شوق سهام اینترنتی من را متقاعد كرد كه هرگز زمان مهمی وجود نداشته است كه با آنچه در بازارها اتفاق افتاده است ، آنچه را كه ما به خودمان آورده ایم ، دست نكرده ایم و به نظر من این امر منجر می شود.
بنابراین ، در اوایل سال 2000 ، همانطور که Nasdaq و Dow در حال قدرت گرفتن به اوج همه زمانه بودند ، تصمیم گرفتم کتابی در مورد دو احساس بزرگم بنویسم. دو سال و نیم بعد ، در تابستان سال 2002 ، حساب مالی بزرگ که شیدایی بازار سهام دهه 1990 را دنبال کرده است ، همچنان به جمع آوری حرکت می پردازد. ما با دید کنگره هایی که پیش از این به تضعیف نظارت بر بازارها و حسابداری کمک کرده اند ، در حال افزایش است و اکنون در Dudgeon بالا در برابر مدیران شرکت هایی مانند Enron ، Adelphia و WorldCom در حال افزایش است ، که از کمبود کنگره و سرمایه گذار برای خطوط آنها استفاده می کردند. جیبما تماشای تحلیلگران را داریم که سعی می کنند توضیح دهند که چگونه می توانند در ضمن حفظ بالاترین توصیه های خرید در اظهارات عمومی خود ، سهام را در نامه های الکترونیکی جدا کنند ، حتی اگر شرکت هایی که توصیه می کردند به ورشکستگی آسیب برساند. ما پرونده پس از پرونده شرکت هایی که از فریب حسابداری استفاده کرده اند برای گزارش سود "فرمای حرفه ای" درست تا جایی که پیش فرض در تعهدات خود به دلیل کمبود پول نقد استفاده کرده اند ، دیده ایم ، و ما یک رژه حسابدار را دیده ایم که ناگهان به نظر می رسد اساسی پیدا کرده انددرک حسابداری بسیار دشوار است.
اگر ارزش حدود 7 تریلیون دلاری که از زمان اوج بازار از بین رفته است و رؤیاها و برنامه های بازنشستگی آمریکایی های بی شماری را خراب کرده است، این وضعیت سرگرم کننده خواهد بود. چیزهای بیشتری برای آوردن هست. غریزه من، که با پنجاه سال تجربه در امور مالی تصحیح شده است، به من می گوید که ما در سومین پرده درام شکسپیر پنج پرده ای هستیم که پایان بدی را به تصویر می کشد. قیمتهای سهام ممکن است از ارتفاعات سرگیجهآور خود به شدت کاهش یافته باشد، اما نه مصرفکنندگان و نه سرمایهگذاران هنوز متوجه خطرات خفهکننده بدهیهای موجود در دنیای مالی نشدهاند. آنها همچنین با دشواری فزاینده رقابت در بازار جهانی که با ظرفیت های مازاد و کارگران بیکار تقریباً در هر صنعتی مواجه است، حساب نکرده اند. حتی با قیمتهای تخفیفخورده امروزی، بازارها هنوز هضم نکردهاند که موج عظیم پول خارجی که در دهه گذشته به بازارها سرازیر شده است در حال فروکش است و ممکن است شروع به خروج کند، و مصرفکنندگان تازه شروع به پسانداز بیشتر و خرج کمتر کردهاند. نتیجه ای تقریبا اجتناب ناپذیر از زمان های سخت تر که آخرین کنش های این درام را هدایت می کند).
البته قبلا اینجا بودیماین خبر خوب است. خبر بد این است که یکی از آن «قبلها» دهه 1930 بود، زمانی که بیش از یک دهه و یک جنگ جهانی طول کشید تا افراطهای دهه 1920 هضم شود. ما رونق و رکود دیگری نیز داشته ایم - در دهه 1960 و در دهه 1980 با پروازهای بلند با ایوان بوسکی، مایکل میلکن و دیگران.
این بازبینی به یک موضوع قدیمیتر اشاره میکند: زمانهای خوب سستی را ایجاد میکند، سستی باعث ایجاد اعداد غیرقابل اعتماد میشود و در نهایت، اعداد غیرقابل اعتماد زمانهای بدی را ایجاد میکنند. این ریتم ساده بازارها به اندازه بخل انسانی قابل پیش بینی است. هنگامی که قیمت سهام در حال افزایش است، سهلانگاری مقررات و حسابداری به راحتی نادیده گرفته میشود، اما از آنجایی که شرکتها گوشه و کنار هزینهها را مخفی میکنند (برای اینکه قیمتها در حال افزایش باشند تا مدیران بتوانند گزینهها را اعمال کنند و پاداشهای خود را دریافت کنند)، آنها یک روز حساب را تعیین میکنند. در برخی مواقع، بانکداران، دارندگان اوراق قرضه یا سایر سرمایه گذاران مدرکی را طلب می کنند که شرکت پولی برای پرداخت بدهی های خود دارد. آن وقت است که مهمانی به پایان می رسد و خماری شروع می شود. بازارها سقوط می کنند و درآمدهای اغراق آمیز و کاهش نظارت در واقع بسیار مهم می شوند.
بازیگران افراد بد نیز آشنا هستند. با گذشت زمان ، افراد دارای سرمایه به این واقعیت عادت می کنند که پرخاشگرترین و اقناعی ترین افراد که برای تأمین اعتبار به آنها نزدیک می شوند ، همیشه دقیق ترین نیستند. اکنون عموم مردم طعم و مزه ای را که سرمایه گذاران مدتهاست با آن روبرو شده اند ، می گیرند. در اواخر دهه 1990 ، ما شاهد پدیده ای بودیم که در آن بی پروا به عنوان منبع سرمایه به آمریکایی های عادی تبدیل شد و از عاشقانه نوجوانان بین سرمایه گذاران بار اول و در حال افزایش بازار سهام استفاده کرد. مروج سریع صحبت-و همچنین شرکت های کارگزاری و صندوق های متقابل-از "پارادایم های جدید" و پتانسیل نامحدود اینترنت ، و عموم مردم آن را خریداری کردند.
هیچ کس بهانه ای از ادعا مبنی بر اینکه هیچ فاجعه ای قریب الوقوع وجود ندارد ، ندارد. وال استریت ژورنال ، بارون ، و او در مورد جدید و با مسئولیت پذیری در مورد سستی حسابداری و خطرات بدهی حاشیه گزارش داد. حتی وقتی بازار در اواخر دهه 1990 بیش از حد گرم شد ، مطبوعات مالی زنگ های زیادی راجع به هیولاهای بی شمار دیگر که در زیر امواج کمین می شوند به نظر می رسید. اما ، برای قرض گرفتن عبارتی از باب دول ، عصبانیت کجا بود؟اکنون که Shenanigans مالی برای تریلیون سرمایه گذاران هزینه دارد ، همه می خواهند استانداردهای حسابداری را محکم کنند و به سایر سوء استفاده ها بپردازند. این به این ترتیب بوده است. به مدت چهارصد سال ، تاریخ نشان می دهد ، دولت ها فقط پس از تصادفات بازار ، استانداردهای سخت تری را تحمیل می کنند.
یک بازار خوش بین ، مردم را از اخبار بد خارج می کند ، در حالی که در طی یک بازار پایین ، هیچ کس به خبرهای خوب اعتماد ندارد. در میان درد رکود اقتصادی که سالهای اول دولت ریگان را تحمل می کرد ، به هیچ وجه بدیهی نبود که این رکود یکی از بهترین فرصت های خرید برای سهام برای تعادل قرن است. بسیاری از سرمایه گذاران در سال 1982 ، که از بازار سهام چشم انداز دهه گذشته غافلگیر شده اند ، از نظر روانی دشوار است که پرش به سهام را به سهام برساند. فلوید نوریس با نوشتن در Times New ork Times ، خاطرنشان کرد: جیمز فریمن ، مدیر تحقیقات در ابتدا بوستون ، هشدار داد که بازار "برای گرفتن شیرجه نهایی" ، دقیقاً با شروع بازار بزرگ گاو نر دو دهه آینده ، آماده شده است. واد
سرمایه گذاران غالباً توسط متخصصانی مانند فریمن که پیش بینی فاجعه را داشتند ، ترسیده بودند. در سال 1982 ، ایالات متحده از رکود عمیق رنج می برد ، اما در آن سال همچنین نشان دادن نهایی تورم بزرگ دهه 1970 ، که اعتماد به نفس در اقتصاد و دلار را برای بیشتر این دهه تضعیف کرده بود. هنگامی که محدودیت های فدرال رزرو در عرضه پول ، پشت تورم را شکست ، نرخ بهره کاهش یافت. دولت جدید ریگان همچنین نرخ مالیات و مقررات را که در گذشته مشاغل را محدود کرده بود ، کاهش داد. اگر در سال 1982 یک سرمایه گذار خود را در یک محیط کم علاقه و دوستانه تجارت-به جز یک رژیم نظارتی با بهره بالا تصور کرده بود-ممکن است او افزایش آینده در هزینه های سرمایه را که به شدت در رشد درآمد و افزایش کمک کرده است ، حس کرده است. قیمت سهام در سالهای آینده.
با این حال ، با توجه به روحیه روانشناختی زمان ، کاملاً منطقی بود تا سرمایه گذاران در حاشیه بنشینند. سرمایه گذاران در شناخت حالات گذشته بسیار خوب هستند - به عنوان مثال ، بیست سالگی ، افسردگی بزرگ ، دهه شصت نوسان - اما ما تمایل داریم که از روحیه حال گذشته غافل شویم. چه زمانی متوجه می شویم که جهان تغییر کرده است؟
گاهی اوقات تغییر با صدای انفجار می رسد. افتادن بمب اتمی روی هیروشیما فوراً و دائمی باعث تغییر درگیری های قدرت بزرگ شد. اما بیشتر اوقات ، خزش ها را به صورت تدریجی تغییر می دهد ، با تحولات ناشی می شود که اغلب به طور معمول به عنوان بخشی از تجارت منطقی می شوند. فقط بعداً می دانیم که جهان روی سر خود روشن شده است. معدودی از مطبوعاتی که شاهد اولین بحث ریاست جمهوری تلویزیونی بین جان اف کندی و ریچارد نیکسون در سال 1960 بودند ، متوجه شدند که این رسانه نوظهور عمیقاً نحوه اجرای کمپین ها را از این رو تغییر داده است. در واقع ، گاهی اوقات بی اهمیت ترین رویدادهایی است که ما را به تحولات بزرگی در جامعه می اندازد.
در اوج آخرین بازار صعودی، خواندم که صندوق بازنشستگی ایالتی در کالیفرنیا یکی از مدیران خود را به دلیل سرمایه گذاری در اوراق قرضه خزانه داری ایالات متحده اخراج کرد. مدیر که نگران گرمای بیش از حد بازار بود، به سادگی به دنبال محافظت از صندوق خود در برابر افت بازار بود. روسای او فکر می کردند که او به طرز احمقانه ای محافظه کار است. مطمئناً اخراج یک مدیر صندوق در مقایسه با رویدادهایی مانند فروپاشی واحد پول تایلند، بات در سال 1997، تکان دهنده ترین خبر نیست. پیشفرض روسیه یک سال بعد؛رسوایی های حسابداری 2001-2002؛یا سایر رویدادهای اخیر که باعث ایجاد لرزش در دنیای مالی شده است. با این حال، موضوع مربوط به مدیر صندوق بدبخت توجه من را به خود جلب کرد، زیرا پنج دهه قبل، وقتی به وال استریت رسیدم، پروتکل دقیقا برعکس بود. در اکثر ایالت ها، سرمایه گذاری بیش از درصد کمی از دارایی های صندوق در سهام توسط مدیر صندوق اعتماد غیرقانونی بود. برای یک مدیر صندوق از دهه 1950 که تا اواخر دهه 1990 منجنیق شد، این تصور که ممکن است فردی به دلیل سرمایه گذاری در اوراق قرضه اخراج شود، منطقی نیست، تا حدودی شبیه شنیدن اینکه بستنی برای شما خوب است. در آن زمان، در حالی که خاطرات رکود بزرگ هنوز تازه است، کسانی که پول دیگران را به آنها سپرده بودند، از سهام خودداری می کردند و آن را بسیار پرخطر می دانستند.
بنابراین، این آیتم کوچک در کاغذ به عنوان ضربه ای روی شانه عمل کرد و من را به یاد زمان های خارق العاده اواخر دهه 1990 می انداخت. این به چه معناست که در فضای حرفه ای من در وال استریت، نگرش نسبت به ریسک می تواند کاملاً معکوس شود؟تا قبل از فروپاشی نزدک، برخی استدلال میکردند که این بدان معناست که جهان تغییر کرده است، که ما وارد یک «اقتصاد جدید» شدهایم که در آن فناوریهای جدید، سیاستهای تجارت بازار آزاد، و روشهای پیچیده نظارت بر تقاضای مصرفکننده و موجودیها، رکود را به یک بحران تبدیل کرده است. چیزی که در گذشته بود و ریسک موجود در سهام را از بین برد. این قبل از افزایش ذخایر و ظرفیت صنعتی بود (به ویژه در شرکتهای «اقتصاد جدید»)، و ایالات متحده در سال 2002 وارد رکود شد.
تنها می توان امیدوار بود که با تجربه، توانایی تشخیص چیزهایی که تغییر نمی کنند، حتی با آمدن و رفتن مدها، به دست می آید. من این اظهار نظر را که به مارک تواین نسبت داده می شود، دوست دارم که "تاریخ تکرار نمی شود، در بهترین حالت گاهی اوقات قافیه می شود."با گذشت زمان، متوجه شدهام که سرمایهگذاران وقتی میخواهند اقداماتی را که با تحلیلهای مرسوم غیرقابل توجیه هستند، توجیه کنند، تمایل دارند از «اقتصادهای جدید» استفاده کنند. تغییر نگرش نسبت به ریسک، به جای نوید دادن عصر جدید، یک ویژگی نادیده گرفته شده اما بسیار مهم همه بازارها، گذشته، حال و آینده را نشان داد: یعنی نقش روانشناسی.
در دهه 1950، سرمایه گذاران بسیار آگاه بودند که سهام می تواند به همان اندازه کاهش یابد. در دوران شکوفایی اخیر سهام اینترنت، زمانی که درآمدها به عنوان یک عقبنشینی در رشد مورد تحقیر قرار میگرفت، این امر مضحک به نظر میرسید، اما در دهه 1950، سرمایهگذاران سهام را زمانی خریدند که شرکتها درآمد کسب کردند. و اگر میتوانستند بازدهی بالاتری از اوراق قرضه سهگانه A دریافت کنند، سهام فروختند. سرمایه گذاران معتقد بودند که سهام ذاتاً ریسک بیشتری نسبت به اوراق قرضه دارند و بنابراین وقتی بازده سود سهام کمتر از بازده اوراق قرضه می شود، سهام بیش از حد قیمت گذاری می شود. تصور کنید که سرمایهگذاری که در سال 1999 سعی در اعمال این قانون داشت، چه تحقیرهایی را به همراه داشت. با این حال، سه سال بعد، درآمد یک شرکت بار دیگر توجه را به خود جلب کرد.
تا زمانی که حباب اینترنت در سال 2000 ظاهر شد و بازارهای گستردهتر نیز شروع به سقوط کردند، بیشتر سرمایهگذاران - هر کسی که بعد از سال 1960 به دنیا آمدهاند - فقط بازار صعودی بزرگی را تجربه کرده بودند که در سال 1982 آغاز شد. به استثنای سقوط کوتاه اما وحشتناک سال 1987 ورکود کوتاه مدت در سال 1991، درس سرمایه گذاران تا سال 2000 این بود که سهام در نهایت افزایش می یابد. در نتیجه، اصلاً جای تعجب نیست که سرمایهگذاران مایل بودند نظریههایی درباره بازار را باور کنند که اگر چند دهه قبل از آن ارائه میشد، مضحک تلقی میشد.
برای یافتن آخرین باری که سرمایه گذاران آنقدر خوب بودند ، ما باید درست قبل از تصادف سال 1929 برگردیم. سپس ، مجلات مالی با استدلال های کاملاً مشابهی پر شده بودند که اقتصاد جدید طلوع می کند که باعث می شود قیمت سهام برای آینده قابل پیش بینی افزایش یابد. با توجه به تأثیر عظیم اتومبیل ارزان ، تولید انبوه و گسترش رادیو ، تلفن و برق ، قابل بحث است که دهه 1920 ادعای بهتری نسبت به مفهوم اقتصاد جدید نسبت به تکنوفیل های هفت دهه بعد داشتواد(در واقع ، توسعه تکنیک های تولید انبوه در دهه 1920 بعداً باعث بسیج ایالات متحده در جنگ جهانی دوم شد.) مهم نیست ، واقعیت های "اقتصاد قدیمی" آسیب پذیری های آن "اقتصاد جدید" را نیز در معرض دید قرار داد.
این الگوی فراموشی نسلی ممکن است آشکار و ساده باشد ، اما اثرات عمیقی دارد. بازارها بر روانشناسی سرمایه گذار تأثیر می گذارند ، اما روانشناسی سرمایه گذار نیز بر بازارها تأثیر می گذارد. در اصل ، همه ما سه زندگی زندگی می کنیم: زندگی ما ، زندگی والدین و فرزندان خود. وقایع موجود در تجربه ما ، به ویژه جوانان ما ، احشایی ترین در حافظه باقی مانده است ، اما رویدادهایی که فراتر از افق این نسل ها قرار دارند ، انتزاعی تر هستند ، اگر فقط به این دلیل که آنها ارتباط فوری با زندگی ما ندارند. من ممکن است به طور مداوم در مورد وحشت ناشی از تصادف یا بازار بد ، به یک ترک جوان هشدار دهم ، اما احتمالاً بر کسی که در این تجربه زندگی نکرده است ، تصور نمی کنم. اگر جوامع بتوانند فراموش و وحشت جنگ را فراموش کرده و دوباره تکرار کنند ، مطمئناً می توانند خراب شدن موقتی سقوط بازار سهام را فراموش کنند.
سعی کنید نقش روانشناسی را در سرمایه گذاری خود تصور کنید. هنگام خرید یا فروش سهام یا اوراق قرضه چه فکر می کردید یا احساس می کردید؟چه چیزی باعث شد تلفن را انتخاب کنید؟خلق و خوی و شهود بر خلاف تحلیل ، بر تصمیم تأثیر گذاشت؟چه فرضیاتی باعث شده است که شما به یک بخش خاص از اطلاعات توجه کنید؟چرا یک قطعه اطلاعات را بیش از دیگری وزن کردید؟در تصمیم خود چه حقایقی را درج کردید؟
سپس سعی کنید تصور کنید که شخص در آن طرف تجارت چه فکر می کرد. سرمایه گذاران تمایل دارند فراموش کنند که هرکسی که سهام شما را می فروشد یا سهام خود را می فروشد ، تجزیه و تحلیل خودش را در مورد اوضاع انجام داده است. از طرف دیگر یک نبوغ از یک طرف تجارت و از طرف دیگر وجود دارد ، اما این بدان معنی است که تا دیرتر مشخص نمی شود.
سرمایه گذاری به همان اندازه که یک عمل اقتصادی است، روانی است. حتی افراد سرسخت که فکر میکنند تصمیمات خود را بر اساس اصول پایه میگذارند، در طول زمان متوجه میشوند که در اصول مد نیز وجود دارد. این به نوبه خود نشان می دهد که اصولاً گاهی اوقات به هر حال آنقدرها اساسی نیستند. در دهه 1970، بسیاری از سرمایه گذاران هر پنج شنبه بعدازظهر منتظر بودند تا فدرال رزرو ارقام M1 را منتشر کند، که نشانگر عرضه پول است و در نتیجه ممکن است بسته به اینکه M1 بیش از انتظارات بوده یا ناکام بوده، خرید یا فروش کنند. جمعیتی که قبل از تصمیم گیری برای سرمایه گذاری منتظر اخبار تغییرات در M1 هستند، ناپدید شده اند.
علیرغم همه شواهد مبنی بر شناور بودن بازارها در بالای اقیانوسی از باورها و خلق و خوی، اقتصاد متعارف نقش روانشناسی را در بازارهایی که آزادانه کار می کنند به حداقل می رساند. این عجیب است، زیرا هم بینندگان بازار و هم اقتصاددانان بی وقفه در مورد حال و هوای بازارها صحبت می کنند. با این حال، زمانی که آنها به تجزیه و تحلیل یک سهام، بخش یا بازار می نشینند، تمایل دارند که بازارها را منطقی و کارآمد ببینند.
این چشم انداز برای سلامت اقتصادی فرد بسیار خطرناک است. سوء تعبیر موفقیت در بازارها برای تجزیه و تحلیل منطقی حتی خطرناک تر است. کسانی که در کسب سود از یک بازار خاص مهارت بیشتری دارند، اغلب کمتر متوجه می شوند که بازی تمام می شود و احتمالاً از نظر روانی کمترین آمادگی را برای سود بردن از بازار جانشین دارند. چرا باید چیزی را تغییر دهند که برای آنها خوب کار کرده است؟بیشتر قهرمانان سالهای «برو برو» در دهه 1960 معلوم شد که در دهه 1970 بز بودند. اینکه قهرمانان بازار بزرگ گاو نر در اواخر دهه 1990 چگونه در سال های آتی موفق خواهند شد، باید دید.
اما بازار پیچ و تاب های بی رحمانه تری دارد. این کافی نیست که یک بازیکن بفهمد که بازی چه زمانی تغییر کرده است. وقتی یک بازار تغییر می کند، معمولاً سرمایه گذار نیاز دارد که یک موضع روانشناختی را نسبت به قوانینی که موفقیت قبلی خود را بر اساس آن بنا کرده است، اتخاذ کند. در صورتی که بازار تصمیم بگیرد که وسواس های عجیب و غریب اقتصاد قدیمی مانند درآمد و سود سهام مهم هستند، برای رسولان اقتصاد به اصطلاح جدید آسان نخواهد بود.
پیام این است که روانشناسی خلق و خوی یا سرمایه گذار به همان اندازه اطلاعات برای بازارها مهم است. برای استفاده از این درک در رفتار شخص ، به رشته عظیمی نیاز دارد. من در سال 1962 با نمونه ای واضح از این پارادوکس روبرو شدم. در آن زمان ، رئیس جمهور کندی در حال طغیان صنعت فولاد برای افزایش قیمت ها بود و من معتقدم که ما قصد ورود به رکود اقتصادی را داریم. من و همكاران من در اوپنهایمر و شركت مدیران برتر پول خود را جمع كردیم و از آنها خواستیم كه چشم انداز بازار را به طور كلی و سهام خاصی كه دنبال می كنند ، انتخاب كنند. همه با من موافقت کردند که احتمالاً بازار رو به کاهش است. سپس من به این موضوع نگاه کردم که چگونه آنها عملکرد مورد انتظار سهام خاص خود را ارزیابی کردند. من این تخمین ها را اضافه کردم و آنها را به طور متوسط اضافه کردم تا دریابم که همین مدیران پیش بینی می کنند که سهام آنها به طور جمعی 15 درصد افزایش می یابد. در حقیقت ، صندوق ما حدود 30 درصد سقوط کرد.
برای اکثر مردم ، خطرناک ترین خودآلو این است که حتی یک بازار در حال سقوط بر سهام آنها تأثیر نمی گذارد ، که آنها را از درک غیرقانونی از ارزش خریداری کرده اند. بیشتر مردم همچنین معتقدند که مهم نیست که چه اتفاقی بیفتد ، آنها قادر به بیرون رفتن از بالای بازار خواهند بود.
هر دو ایده اشتباه مرده اند. نشان دادن دومی موضوع حسابی ساده است. بیشتر سرمایه گذاران که سهام می فروشند ، سرمایه گذاری های خود را از یک سهام به سهام دیگر تغییر می دهند. فقط درصد کمی از سهام به اوراق قرضه یا پول نقد تغییر می کند. بیایید بگوییم که هر سال ، گردش مالی 70 درصد از کل سهام ذکر شده در همه صرافی ها است. و بیایید بگوییم که 10 درصد از کل سهام فروخته شده در یک سال توسط افرادی است که از بازار خارج می شوند. این بدان معناست که فقط 7 از هر 100 سهم توسط افرادی که به جای سهام پول می خواهند فروخته می شوند. شانس پول در صدر سالی که قله های بازار 7 از 100 یا در حدود 1 در 15 است. فقط چند سرمایه گذار از آنجا خارج می شوند. بقیه گیربکس خواهند شد ، یا منتظر بازگشت قیمت به ارتفاعات خود هستند (بسیاری از افراد این عقیده را دارند که بازار به نوعی می داند یا به چه قیمتی که برای سهام پرداخت کرده اند می داند) ، یا برای سود و زیان کمتری تسویه می کنند. هنگامی که یک سهام کاهش می یابد ، پول از بین می رود. 400 میلیارد دلار ارزش بازار سیسکو که در طول Nasdaq ناپدید شد و کاهش 70 میلیارد دلاری در ارزش بازار انرون نشان دهنده پولی است که ناپدید شده است ، به جز بخش کوچکی از آن مبلغی که به جیب کسانی که به عنوان سهام فروخته می شوند ، فروخته می شوندواد
سرمایه گذاری در بازار که از بین رفته است اثرات واقعی دارد: پول بسیار کمتری برای تأمین مالی سرمایه گذاری یا مصرف وجود دارد.
در کنار این پول از دست رفته عنصر مهم اعتماد است. درس برای عموم این بوده است که نه شرکت ها و نه تحلیلگران که ظاهراً ارزیابی چشم انداز آن شرکت ها را می توانند اعتماد کنند. همچنین مردم همیشه نمی توانند به حسابداران مستقل که گزارش های شرکت را تأیید می کنند اعتماد کنند. آنها حتی نمی توانند همیشه به پلیس های مالی کمیسیون اوراق بهادار و بورس (SEC) اعتماد کنند تا به موقع متقلب ها را بگیرند. وقتی مردم به اطلاعات یا موسسات یک بازار اعتماد ندارند ، محصولات آن را خریداری نمی کنند.
ذوب شدن بازار یادآوری همه ما بود که هیچ کس سیستمی برای ضرب و شتم بازار ندارد. این بدان معنا نیست که هیچ کس نمی تواند بازار را شکست دهد ، بلکه یک سرمایه گذار باید با شک و تردید زیاد به هر قول بازده خودکار سلام کند. بیشتر سرمایه گذاران این را می دانند ، اما هنوز هم مردم عاشق سیستم هستند. یادم است که یک بار به مونت کارلو سفر کردم ، جایی که من یکی از دوستان مادرم را که دوست داشت قمار کند ، جستجو کردم. او بیوه یک حسابدار موفق بود و خاکستر همسرش را در گلدان روی مانتوی ، به همراه خاکستر سگ مورد علاقه خود ، گیلیگان نگه داشت. یک روز ، با تماشای رولت بازی او و احساس کمی بدخلقی ، گفتم: "آیا تا به حال متوجه شده اید که شماره هایی که در جدول رولت دیگر آمده اند اغلب چند دقیقه بعد در این میز ظاهر می شوند؟"بدون از دست دادن ضرب و شتم ، پاسخ داد ، "اوه ، بله ، این اثر اکو است. بسیاری از بازیکنان از آن استفاده می کنند. "
البته مثال پوچ است ، اما یک گرسنگی مشابه برای نظم در دنیای فریبنده باعث می شود که حتی سرمایه گذاران بسیار پیشرفته ای نیز موفقیت خود را به سیستم های یکسان غیرممکن تحمیل کنند. من همیشه به نظریه های مربوط به ماهیت بازارها مشکوک بوده ام و تجربه من به عنوان یک سرمایه گذار فقط برای سخت کردن این تعصب خدمت کرده است. بسیار بعید است که هر یک از ما با یک تئوری یکپارچه در بازارها روبرو شویم - برخی معادله با متغیرهایی که یک سرمایه گذار می تواند شماره ها را وصل کند و پاسخی را در مورد سرمایه گذاری به دست آورد. تا حدی که بازارها توسط روانشناسی اداره می شوند ، در برابر کاهش برخی از نظریه ها یا سیستم های مرتب مقاومت می کنند.
جدا از جنبه های غیرقابل تحمل روانشناسی انسان ، هرگز دانش کاملی در مورد جهان وجود ندارد. به عبارت ساده ، ما نمی دانیم چه چیزی را نمی دانیم. در اوایل دهه 1970 ، تمام محاسبات مربوط به هزینه خط لوله آلاسکا از ضرب و شتم خارج شد که متخصصان محیط زیست به دنبال حكم برای متوقف كردن این پروژه بودند تا زمانی كه اثرات خط لوله بر كاریبو مورد مطالعه قرار گیرد و مورد بررسی قرار گیرد. تصور می شد که خط لوله همانطور که در آن زمان طراحی شده است ، الگوهای مهاجرتی طبیعی Caribou را مختل می کند ، که با خوردن گلسنگ ها در یکی از غیرقابل مهار ترین آب و هوای روی زمین زنده می مانند. برخورد با Caribou حدود هشت سال خط لوله را به تأخیر انداخت و از آنجا که زمان پول است ، جدول زمانی تغییر یافته ، صاحب خط لوله ، آتلانتیک ریچفیلد را وادار کرد تا اوراق قرضه ای را که این پروژه را تأمین می کند ، تکرار کند. Caribou یا معادل آنها همیشه راهی برای حضور در پروژه های بزرگ دارد و از آن زمان تاکنون ، متخصصان سرمایه گذاری به ناشناخته هایی مانند "فاکتور Caribou" مراجعه کرده اند.
اگر طبیعت انسانی بازارها را ناکارآمد و خلق و خوی می کند ، و فاکتور Caribou بدترین تجزیه و تحلیل سرمایه داران را شکست می دهد ، طبیعی است که بپرسید چگونه ممکن است کسی امیدوار باشد که در بازارها درآمد کسب کند. بازارها ممکن است ذاتاً غیرقابل پیش بینی باشند- نظریه پردازان بازار کارآمد در مورد آن درست هستند- اما همیشه سرنخ هایی در اقدامات دولت و رفتار بازیگران بزرگ اقتصادی وجود دارد که راهنمایی هایی را برای توجه به تحولات ارائه دهنده فرصت ارائه می دهند.
یک ایده خوب ، یک دیدگاه بلند مدت و خلاقیت برای اجرای یک استراتژی برای سودآوری از بینش شما برای پیشرفت در امور مالی ضروری است ، اما آنها کافی نیستند. هیچ یک از این خصوصیات ثمره نخواهد داشت مگر اینکه شما این رشته را داشته باشید که وقتی بازار اعتماد به نفس شما را آزمایش می کند ، با استراتژی خود بمانید. هنگامی که شما یک شرط بندی عظیم ایجاد کرده اید و بازارها شروع به پیشروی خود می کنند ، همیشه ایده خوبی است که دوباره فرضیات استراتژی خود را بررسی کنید. حتی اگر هنوز هم متقاعد شده باشید که حق دارید ، با این وجود مقاومت در برابر وسوسه کاهش ضرر یا سود سریع دشوار است.
در چنین شرایطی ، می توان از این واقعیت که در نهایت بازار ارزش را منعکس می کند ، از بین برود ، حتی اگر به نظر می رسد که برای دوره های طولانی غیرقابل تحمل ، تیله های خود را از دست می دهد. سرمایه گذاران باید تصمیم بگیرند که چه مدت مایل به صبر هستند. سرمایه گذاران همچنین باید نسبت به تغییراتی در بازار هوشیار باشند که می تواند فرضیات اصلی آنها را تغییر دهد. ما ممکن است بازار کارآمد نداریم ، اما بازار بسیار کارآمد داریم. یا همانطور که سرمایه گذار ارزش افسانه ای بنیامین گراهام یک بار بیان کرد: در کوتاه مدت ، بازار مانند یک دستگاه رأی گیری است که محبوبیت یک شرکت را منعکس می کند ، اما در دراز مدت ، بیشتر شبیه یک ماشین توزین است و ارزش واقعی یک شرکت را منعکس می کند. این جنبه بازارهایی است که به سرمایه گذاران بزرگ اجازه می دهد تا از کسانی که خوش شانس هستند ، پیشی بگیرند.
اکنون ما می آموزیم که بازار بزرگ گاو نر دهه گذشته تقریباً کاملاً بر روی توهمات ساخته شده است. اقتصاد جدید توسط واقعیت های قدیمی اقتصاد به قتل رسید. بخش عمده ای از رشد درآمد نتیجه حسابداری از دست و پا بود. حتی این تصور که سهام همیشه در طولانی مدت از اوراق قرضه بهتر است-مانترا که بسیاری از تایمرهای اول را به بازار فریب داده است-اکنون مورد حمله قرار گرفته است زیرا اقتصاددانان مختلف استدلال می کنند که این تعداد حتی در هنگام تعدیل سهام که از آن ناپدید شده اند ، بسیار بیشتر هستندبازار و تخفیف برای ریسک ذاتی در نوسانات قیمت سهام.
چرا بازار باید کامل تر از احساسات و محاسبات بسیار انسانی باشد که آن را هدایت می کند؟سرمایه گذاران بیش از حد واکنش نشان می دهند ، و بازارها را نیز انجام می دهند. سرمایه گذاران از روحیه جاسوسی می شوند و بازارها را نیز انجام می دهند. و این تعامل فرصت های سرمایه گذاری را ایجاد می کند.