درک و محاسبه ارزش ذاتی یک بخش مهم - و احتمالاً مهمترین - بخشی از فرآیند سرمایه گذاری است.
با این حال ، گرفتن این است که درک و به ویژه محاسبه ارزش ذاتی به هیچ وجه یک فرآیند ساده نیست. به عنوان یک مفهوم ، ارزش ذاتی کاملاً ساده است. در عمل ، بسیار مورد توجه بیننده است.
البته این چیز بدی نیست. اختلاف نظرها ، همانطور که ادعای قدیمی پیش می رود ، همان چیزی است که باعث ایجاد بازار می شود. این واقعیت که یک فرمول ارزش ذاتی ساده وجود ندارد ، چیزی است که این اختلافات را ایجاد می کند.
این واقعیت همچنین همان چیزی است که باعث می شود سرمایه گذاری به طور بالقوه سودآور باشد - و حداقل ، جالب. از نظر سرمایه گذاری صرفاً اساسی ، هدف این است که قطع ارتباط بین ارزش ذاتی و ارزش بازار را پیدا کنید. استراتژی های بسیاری برای دستیابی به آن هدف استفاده می شود ، همه آنها ناقص هستند ، اما همه آنها مهم هستند.
ارزش ذاتی سهام چقدر است؟
به معنای وسیع ترین ، ارزش ذاتی یک سهام مقداری است که در آن باید یک سهام قیمت گذاری شود. این چیزی است که سهام به عنوان سهمی از یک تجارت عملیاتی ارزش دارد. برای استفاده بیش از حد ، ارزش ذاتی یک سهام می تواند به عنوان مقدار صحیح آن سهام تلقی شود.
یک تعریف ارزش ذاتی فنی تر وجود دارد. با این تعریف ، ارزش ذاتی یک سهام برابر است با مجموع تمام جریان های نقدی آینده شرکت ، که تخفیف می یابد تا ارزش زمان پول را به حساب آورد.
فرمول ارزش ذاتی
با توجه به اینکه تعریف ارزش ذاتی فنی ، سرمایه گذاران به سادگی باید بفهمند که دقیقاً ، کل جریان نقدی آینده یک شرکت چیست.
البته ، این غیرممکن استپیش بینی اینکه جریان نقدی یک شرکت در سال آینده باشد ، چه رسد به پنج یا ده سال از این پس ، به اندازه کافی دشوار است.
اما رویکردهای سیستماتیک برای برآورد ارزش ذاتی وجود دارد. از جمله متداول ترین محاسبه جریان نقدی با تخفیف ، که اغلب به عنوان DCF مختصر است.
یک مدل DCF آن جریان های نقدی آینده را تخمین می زند و آنها را با نرخ تخفیف مشخص تخفیف می دهد. جریان نقدی تخمین زده شده هر سال ، بر اساس تخفیف ، می تواند به این صورت محاسبه شود:
جریان نقدی رایگان در سال n / (1 + نرخ تخفیف) n
اگر نرخ تخفیف 10 ٪ باشد ، به عنوان مثال ، 1. 1 میلیارد دلار جریان نقدی آزاد در سال آینده ارزش فعلی 1 میلیارد دلار دارد ، زیرا این رقم دوم امسال ، با بازده 10 ٪ سرمایه گذاری شده است ، منجر به 1. 1 میلیارد دلار در جریان پول بعدی خواهد شدسال
DCF، مانند سایر مدلهای مالی، دارای دوز زیادی از مشکل "زباله داخل، زباله خارج" است. مدل فقط به اندازه ورودی ها خوب است. اگر سرمایهگذار معتقد باشد که جریان نقدی آزاد سالانه 8 درصد افزایش مییابد، اگر جریان نقد آزاد کاهش یابد، ارزشگذاری او به میزان قابلتوجهی کاهش مییابد.
خود نرخ تنزیل نیز منبع قابل توجهی برای بحث است. برخی از مدلها از هزینه سرمایه وزنی شرکت استفاده میکنند که هزینه کلی تامین مالی شرکت را اندازهگیری میکند. برخی دیگر از یک نرخ تا حدودی دلخواه استفاده می کنند، نرخی که گاهی اوقات با نرخ بازده مورد نظر سرمایه گذار برای سرمایه گذاری تعیین می شود.
با این حال، حداقل یک مدل DCF چارچوب مفیدی را برای سرمایهگذاران فراهم میکند تا ارزشگذاری ناشی از انتظاراتشان برای رشد را درک کنند. اما این تنها چارچوبی نیست که سرمایه گذاران از آن استفاده می کنند.
مدل تنزیل سود سهام منطقی مشابهی در پشت خود دارد، اگرچه بر سود سهام بازگردانده شده به سرمایه گذاران به جای جریان نقدی آزاد تمرکز دارد. با این حال، در عصری که سود سهام بسیار کمتر از گذشته رایج است، DDM را نمی توان برای بسیاری از سهام های عمومی اعمال کرد.
روشهای با جزئیات کمتر و دقیقتر نیز وجود دارد. درآمدهای آینده نگر یا جریان نقدی آزاد، یا تخمینهای کمی آیندهنگر از این معیارها، میتوانند برای محاسبه یک قیمت به سود یا یک مضرب قیمت به جریان نقدی آزاد استفاده شوند.
این چند برابر به نوبه خود میانبری برای درک میزان رشد قیمت بازار در آینده فراهم می کند. سهامی که با سود بیش از 100 برابر معامله می شود، سهامی است که بازار انتظار دارد به سرعت رشد کند. سهامی که ارزش آن 10 برابر جریان نقدی آزاد است، سهامی است که در آن بازار می ترسد که جریان نقدی واقعاً کاهش یابد.
اما این معیارها نیاز به درک قابل توجهی از عوامل دیگر، مانند حاشیه سود، اهرم ترازنامه و محیط رقابتی دارند. و این معیارهای واحد می توانند بیش از حد ساده باشند. معامله سهام با درآمد 10 برابر لزوما "ارزان تر" از معامله با 100 برابر نیست.
ارزش گذاری نسبی روش دیگری است. اگر ABC Corporation سریعتر از XYZ Inc. رشد می کند، اما XYZ نسبت P/E یا مضرب P/FCF کمتری دارد، ممکن است نشان دهد که سهام XYZ نسبت به ABC کمتر از ارزش گذاری شده است.
با این حال، یک مشکل واضح در اینجا این است که ارزش گذاری کمتر از ارزش نسبی لزوماً سرمایه گذاری خوبی را ایجاد نمی کند. XYZ می تواند نسبت به ABC جذاب باشد - اما این می تواند به این معنی باشد که سهام XYZ به سادگی کمتر از ABC کاهش می یابد.
در برخی موارد، سرمایه گذاران حتی می توانند به دارایی های یک شرکت نگاه کنند. ارزش دفتری یک معیار حسابداری از دارایی های یک شرکت منهای بدهی آن است. اما یک اصطلاح کلیدی در آنجا «ارزش حسابداری» است.
شرکتی که سهام آن با تخفیف به ارزش کتاب برای هر سهم معامله می کند ، ممکن است این کار را انجام دهد زیرا دارایی های آن واقعاً ارزش ارزش حمل و نقل را ندارند. در مقابل ، بنگاهی که سود خود را با دارایی های نسبتاً کمی هدایت می کند (شرکت های نرم افزاری نمونه خوبی هستند) ممکن است به درستی در بسیاری از ارزش های کتاب خود تجارت کنند.
مثال ارزش ذاتی
همه این روشها دارای ارزش هستند ، زیرا هیچ یک از این روشها بی پروا نیستند. ارزش ذاتی یک مفهوم عمدتا نظری است. دو سرمایه گذار با تجربه و موفق می توانند به همان سهام نگاه کنند. ممکن است یکی آن را بخرد و دیگری آن را کوتاه بفروشد.
این سرمایه گذاران احتمالاً از روشهای مورد استفاده برای تخمین ارزش ذاتی از چندین یا شاید حتی همه استفاده می کنند. آنها می توانند با نگاه کردن به چند برابر P/E و P/FCF ، شروع کنند تا در صورتی که چه نوع رشد بازار را در آن قیمت گذاری کند ، احساس اولیه کند. عملکرد طی چند سال گذشته ، محیط رقابتی و سایر عوامل. شرکت های همسالان نیز به همین ترتیب مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند ، با این سرمایه گذاران که ارزیابی و نرخ رشد را در سراسر بخش مقایسه می کنند.
هیچ یک از این روشها دقیقاً ارزش ذاتی را تعیین نمی کنند - یا حتی به طور قطعی ثابت می کنند که یک فرصت طولانی یا کوتاه در سهام وجود دارد. اما مطمئناً ممکن است که چندین روش بتوانند در همان جهت قرار بگیرند.
تصور کنید که سهام ABC با 60 دلار با درآمد امسال 3 دلار برای هر سهم معامله می شود. چند برابر 20 برابر P/E بسیار تهاجمی نیست. این امر به طور کلی نشان می دهد که بازار در چیزی در محدوده 10 ٪ رشد درآمد پیش می رود.
یک سرمایه گذار می تواند معتقد باشد که رشد سریعتر از آن است که P/E چند پیشنهاد می کند ، و یک مدل DCF را بر اساس آن نرخ های رشد ایجاد می کند تا ارزش ذاتی را به جای قیمت بازار 60 دلار تخمین بزند. او می تواند در همان صنعت به سهام نگاه کند ، که علی رغم رشد احتمالاً پایین تر ، با درآمد 23 برابر معامله می شود.
با توجه به اینکه همه این روشها به همان نتیجه گیری اشاره می کنند - که سهام ABC کم ارزش است - سرمایه گذار ما می تواند اعتماد به نفس در این نتیجه گیری داشته باشد.
اما ، البته ، اعتماد به نفس کامل نیست. تا حدی ، همه این روش ها به پیش بینی سرمایه گذار ما از رشد صحیح متکی هستند. باز هم ، مدل فقط به اندازه ورودی های آن خوب است.
ذاتی در مقابلارزش بیرونی
ارزش ذاتی در جای دیگری در دنیای سرمایه گذاری اعمال می شود ، اما به روشی متفاوت. گزینه های سهام دارای ارزش ذاتی و ارزش بیرونی هستند.
با این حال، در دنیای گزینه ها، ارزش ذاتی معنای بسیار تعریف شده تری دارد. این به ارزش یک اختیار سهام در صورتی که بلافاصله اعمال شود، اشاره دارد. مابقی (قیمت بازار منهای ارزش ذاتی) به عنوان ارزش بیرونی (یا برخی به عنوان "ارزش زمانی" اختیار معامله نامیده می شود.
آیا ارزش منصفانه و ارزش ذاتی یکسان هستند؟
آره. ارزش منصفانه و ارزش ذاتی را می توان به جای هم استفاده کرد. هر دو اصطلاح به تخمین تا حدی مبهم از ارزش سهام اشاره دارد. در مقابل، ارزش بازار به طور خاص به عنوان قیمتی که سهام در آن لحظه معامله می شود، تعریف می شود.
مدل های درآمد باقیمانده
روشهای ارزشگذاری مبتنی بر سود و/یا جریان نقدی آزاد، مانند مدل DCF، نقطه کوری دارند: آنها هزینه سهام شرکت را در نظر نمیگیرند. یک شرکت میتواند در چارچوب سرمایهای که توسط شرکت برای تأمین مالی کسبوکارش جمعآوری میشود، درآمدهای مثبت اما همچنان غیراستاندارد تولید کند.
مشکل این است که داشتن این درآمدهای نامرغوب "هزینه فرصت" دارد. سرمایه گذاران به راحتی می توانند در شرکت دیگری سرمایه گذاری کنند که عملکرد بهتری دارد. مدل درآمد باقیمانده آن هزینه فرصت را با حسابداری بهای حقوق صاحبان سهام شناسایی می کند. در مقابل، یک مدل جریان نقدی تنزیل شده تنها هزینه سرمایه بدهی (که صرفاً به عنوان بهره بدهی معوق تعریف می شود) را در نظر می گیرد.
یک مدل درآمد باقیمانده، سود ایجاد شده را بالاتر از بهای تمام شده حقوق صاحبان سهام در نظر می گیرد و آن مجموع را به ارزش دفتری جاری اضافه می کند. این ترکیب حس شهودی دارد.
از دیدگاه حسابداری، ارزش دفتری (که به عنوان حقوق صاحبان سهام نیز شناخته میشود) برابر با ارزش جاری تمام داراییهای شرکت بدون بدهی است. این شامل دارایی های مشهود، مانند وجه نقد، موجودی، یا دارایی و تجهیزات، اما همچنین دارایی های نامشهود مانند سرقفلی است.
مجموع درآمد باقیمانده آتی، برای ساده کردن بیش از حد، ارزش آتی ایجاد شده بالاتر از ارزش یک شرکت متوسط است. افزودن ارزش فعلی دارایی ها به ارزش آتی که باید ایجاد شود، باید تخمین مفیدی از کل ارزش گذاری شرکت ایجاد کند.
در اینجا چند تا سنگ مانع وجود دارد. اولین مورد این است که درآمد باقیمانده، مانند سایر روشهای ارزشگذاری، دوز سالمی از مشکل «زباله در داخل، زبالهها بیرون» را حفظ میکند. سرمایه گذاران همچنان در حال تخمین سودهای آتی هستند، همانطور که در مدل DCF انجام می دهند. ارزش کتاب به خودی خود ناقص است. یک نقص قابل توجه این است که سرقفلی ایجاد شده توسط یک خرید می تواند در صورت ناامید شدن کسب و کار خریداری شده کاهش یابد - اما اگر عملکرد بهتری داشته باشد نمی توان آن را ثبت کرد.
مسئله دوم این است که محاسبات درآمد باقیمانده پیچیده است. درآمد باقیمانده در یک دوره به سادگی به عنوان درآمد خالص کمتر از هزینه به اصطلاح حقوق صاحبان سهام تعریف می شود ، که برابر با هزینه سهام است که توسط سهامداران برای آن دوره ضرب می شود.
اما یک مدل درآمد باقیمانده نیاز به محاسبه کل درآمد باقیمانده به جلو دارد و منجر به محاسبه بسیار فنی می شود:
اینجا ، ب0با ارزش فعلی کتاب برابر است. غوغاtبازگشت سهام در یک نقطه از آینده است. r هزینه سهام عدالت است (برابر با نرخ بازده مورد نیاز در سهام ، اگرچه می توان از سایر روشها استفاده کرد). شرحtارزش کتاب مورد انتظار در یک نقطه از زمان است.
حتی این واقعیت را کنار بگذارید که بازده سهام عدالت و مقادیر کتاب آینده باید تخمین زده شود ، صرفاً اجرای این محاسبه لزوماً آسان نیست. با این وجود ، این ریاضیات پیچیده یک حقیقت ساده را برجسته می کند.
آنچه که یک مدل درآمد باقیمانده می گوید ، اساساً ، این است که اگر شرکت نتواند بازده رضایت بخش از سهام خود را ارائه دهد ، سهام نمی تواند بازده رضایت بخش سرمایه گذاری را ارائه دهد.
این یک درک مهم برای سرمایه گذاران است. حتی اگر قیمت چند درآمد کم ، جریان نقدی آزاد یا ارزش کتاب باشد ، این حقایق به تنهایی به معنای خرید سهام نیست. اگر ROE کم باشد و کم باقی بماند ، با گذشت زمان سرمایه گذاران عاقلانه قصد دارند به شرکت های بهتر عملکرد مهاجرت کنند. در نتیجه ، حتی اگر چند برابر درآمد ، جریان نقدی آزاد یا ارزش کتاب کم باشد ، بعید است سهام افزایش یابد.
باز هم ، محاسبات پیچیده است. اما نسخه ساده تری از مدلهای درآمد باقیمانده وجود دارد که می تواند مفید باشد: ارزش افزوده اقتصادی یا EVA. اوا به این ترتیب تعریف شده است:
سود عملیاتی خالص پس از مالیات (NOPAT) - (درصد هزینه سرمایه X کل سرمایه)
ریاضی در اینجا ساده تر و کمی متفاوت است - اما منطق تقریباً یکسان است. NOPAT سود عملیاتی را برای همه سرمایه گذاران ، از جمله دارندگان بدهی شامل می شود. این به عنوان سود عملیاتی (که هزینه بهره و پرداخت مالیات را حذف می کند) چند برابر شده توسط (1 - نرخ مالیات مؤثر) تعریف شده است.
به عبارت دیگر ، NOPAT سود خالصی است که در صورت عدم بدهی (و در نتیجه هیچ هزینه بهره) به آن تجارت می کند. سرمایه کل شامل سهام سهامداران به علاوه بدهی است.
بنابراین اگر یک سهامدار انتظار نرخ بازده خاصی را داشته باشد (دوباره ، هزینه سرمایه) ، شرکت مجبور است همان بازده را از پایگاه سرمایه خود تولید کند. برای استفاده بیش از حد ، سهامداران بازده بهتری نسبت به تجارت نمی بینند.
چرا ارزش ذاتی اهمیت دارد
به یک معنا ، کل هنر سرمایه گذاری فعال به ارزیابی ارزش ذاتی می رسد. سرمایه گذاری فعال مبتنی بر این ایده است که با سخت کوشی و صبر ، سرمایه گذاران می توانند سهام کم ارزش پیدا کنند.
اما آنچه "کم ارزش" به این معنی است این است که ارزش ذاتی یک سهام - آنچه در واقع ارزش آن را دارد - از ارزش بازار سهام بیشتر است - قیمتی که می توان آن را خریداری کرد.
گرفتن این است که ارزش ذاتی ، دوباره ، ناشناخته است. سرمایه گذاران مختلف می توانند رویکردهای بسیار متفاوتی برای محاسبه ارزش ذاتی داشته باشند. هیچ کس کامل نخواهد بود ، یا حتی نزدیک به کامل نیست.
البته این واقعیت که کمال غیرقابل دستیابی است دقیقاً همان چیزی است که باعث می شود سرمایه گذاری فعال جذاب ، چالش برانگیز ، دیوانه کننده و پاداش دهنده باشد. اگر محاسبه ارزش ذاتی آسان بود ، همه این کار را انجام می دادند - و به هیچ وجه فرصتی برای داشتن لبه وجود نخواهد داشت.< Span> به یک معنا ، کل هنر سرمایه گذاری فعال به ارزیابی ارزش ذاتی می رسد. سرمایه گذاری فعال مبتنی بر این ایده است که با سخت کوشی و صبر ، سرمایه گذاران می توانند سهام کم ارزش پیدا کنند.